اوای دل



زندگى سر نداره، ته هم نداره

نه اونجایى که شروع کردى اولش بوده،

 نه اونجایى که تموم مى شه آخرشه !

وسطش فرصت دارى ببینى، تجربه کنى، لذت ببرى، آگاه بشى و برى

اجازه نده کسى بهت عذاب وجدان الکى بده

آدماى اشتباهى رو از زندگیت حذف کن، 

آدماى درستِ زندگیتو سفت بچسب، 

جلوتو نگاه کن و ادامه بده

تهِش هیچى نیست، از مسیر لذت ببر !


!!!


When you outline a clear horizon for your future, you have to face all the challenges and strive with power to make your dreams. You know, you must sometimes come out of your comfort zone and put yourself in different situations, the great people of this sort are determined, strong, and with high concentration, and of course, with positive energy.


وقتی یه افق روشن برای آینده خودت ترسیم میکنی، باید پای تمام چالش‌هاش وایستی و با قدرت برای ساختن رویاهات قدم برداری. میدونی آدم باید بعضی وقتا از مرز آرامش بیرون بیاد و خودشو تو شرایط متفاوت قرار بده، آدم های بزرگ همین جوری ساخته شدن، مصمم، قوی و‌با‌تمرکز‌بالا و البته انرژی مثبت. 




ای ساربان، ای کاروان 
لیلای من کجا می بری 
با بردن لیلای من 
جان و دل مرا می بری 
ای ساربان کجا می روی 
لیلای من چرا می بری 
در بستنِ پیمان ما 
تنها گواه ما شد خدا 
تا این جهان، بر پا بود 
این عشق ما بماند بجا 
ای ساربان کجا می روی 
لیلای من چرا می بری 
تمامی دینم، به دنیای فانی 
شراره عشقی، که شد زندگانی 
به یاد یاری، خوشا قطره اشکی 
به سوز عشقی، خوشا زندگانی 
همیشه خدایا، محبت دلها 
به دلها بماند، بسان دل ما 
که لیلی و مجنون فسانه شود 
حکایت ما جاودانه شود 
تو اکنون زعشقم گریزانی 
غمم را ز چشمم نمی خوانی 
ازاین غم چو حالم نمی دانی 
پس از تو نمونم برای خدا 
تو مرگ دلم را ببین و برو 
چو طوفان سختی ز شاخه غم 
گل هستی ام را بچین و برو 
که هستم من آن تک درختی 
که در پای طوفان نشسته 
همه شاخه های وجودش 
زخشم طبیعت شکسته 
ای ساربان، ای کاروان 
لیلای من کجا می بری 
با بردن لیلای من 
جان و دل مرا می بری 
ای ساربان کجا می روی 
لیلای من چرا می بری


-در باقی عمرم دو روز وجود دارد که هرگز دوباره مرا آزار نخواهد داد :

اولین آن دیروز است با تمام اشتباهات، اشک ها، خطاها و شکست‌ها؛ دیروز در ورای کنترل من است و برای همیشه گذشته است!

روز دیگر فردا است، با دام‌ها و تهدیدهایش، با خطرها و رازهایش، تا طلوع دوباره خورشید زندگیم را در گرو فردا نمی گذارم؛ چرا که هنوز زاده نشده است!


 

کتاب


-نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظه‌ی آن است!

باید کتاب‌هایش را، فرهنگش را، تاریخش را از بین برد! بعد باید کسی راداشت که کتاب‌های تازه‌ای بنویسد، فرهنگ تازه‌ای جعل کند و بسازد، تاریخ تازه‌ای اختراع کند! کوتاه زمانی بعد، ملت آن‌چه را که هست و آن‌چه را که بوده، فراموش می‌کند!




 

از باغ میبرند
چراغانی ات کنند
تو کاج جشن هایی
زمستانی ات کنند
از باغ میبرند
چراغانی ات کنند
تو کاج جشن هایی
زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تو را. ابرهای تار
تنها به این بهانه که . بارانی ات کنند
ای گل گمان نبر به شب جشن میروی
ای گل گمان نبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مُرده ای ارزانی ات کنند
یوسف . یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست . که قربانی ات کنند




اگر برای به دست آوردن پول مجبوری دروغ بگویی و فریبکاری کنی، تهیدست بمان!

اگر برای به دست آوردن جاه و مقامی باید چاپلوسی کنی و تملق بگویی، از آن چشم بپوش!

اگر برای آنکه مشهور شوی، مجبور می‌شوی مانند دیگران خیانت کنی، در گمنامی زندگی کن!

بگذار دیگران پیش چشم تو با دروغ و فریب ثروتمند شوند، با تملق و چاپلوسی شغل‌های بزرگی را به دست آورند و با خیانت و نادرستی شهرت پیدا کنند، تو گمنام و تهیدست و قانع باش!

زیرا اگر چنین کنی تو سرمایه‌ای را که آنها از دست داده‌اند، به دست آورده‌ای. و آن شرافت است.

ما می‌میریم ولی هرگز و هرگز چاپلوسی نمی‌کنیم، چون شرافت خط قرمز ماست.

اگر برای به دست آوردن پول مجبوری دروغ بگویی و فریبکاری کنی، تهیدست بمان!

اگر برای به دست آوردن جاه و مقامی باید چاپلوسی کنی و تملق بگویی، از آن چشم بپوش!

اگر برای آنکه مشهور شوی، مجبور می‌شوی مانند دیگران خیانت کنی، در گمنامی زندگی کن!

بگذار دیگران پیش چشم تو با دروغ و فریب ثروتمند شوند، با تملق و چاپلوسی شغل‌های بزرگی را به دست آورند و با خیانت و نادرستی شهرت پیدا کنند، تو گمنام و تهیدست و قانع باش!

زیرا اگر چنین کنی تو سرمایه‌ای را که آنها از دست داده‌اند، به دست آورده‌ای. و آن شرافت است.

ما می‌میریم ولی هرگز و هرگز چاپلوسی نمی‌کنیم، چون شرافت خط قرمز ماست.


"اسفند" ماه

پیاده روهاى شهر پر میشود از دستفروشانى که

کیفیتِ جنسشان مهم نیست،


جنسِ دلشان مهم است.


پیر و جوان

زن و مرد

از تجریش تا چهار راهِ ولیعصر.

آدمهایى که نگاهِ مردم برایشان مهم نیست،


حالِ خوبشان مهم است

و با زبانِ بى زبانى به ما میفهمانند

که گاهى در اوجِ ثروت،چقدر فقیریم.


خرید حتى اگر نمیکنید

لبخندى پر از مهر تحویلشان دهید،

تا بدانند این شهر اگر هنوز نفس میکشد

بخاطرِ وجودِ آنهاست


خیره در چشمانت که می شوم

بوی خاک آفتاب خورده به مشامم می خورد.

گم می شوم در گندمزار

میان خوشه ها.

بال به بال شراره های سبز در بیکران ها به پرواز در می آیم

چشمان تو چون تغییر مداوم ماده

هر روز پاره ای از رازش را می نماید

اما هرگز 

تن به تسلیمی تمام نمی دهد.




انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند

یکی زندگی می کند

یکی تحمل


انسان ها شبیه هم تحمل نمی کنند

یکی تاب می آورد

یکی می شکند


انسان ها شبیه هم نمی شکنند

یکی از وسط دو نیم می شود

دیگری تکه تکه


تکه ها شبیه هم نیستند

تکه ای یک قرن عمر می کند

تکه ای یک روز .


از امروز همه چیز آخـــرین است


آخــرین هفته

آخــرین دلشوره هایِ شیرین اسفند

اتمـــامِ اخرین جایِ گردگیری نشدهء خانه


آخــرین اتمام حجت ها با خــودمان

حــالمان

آرزوهــایمان

آخــرین یا مــقلب القلوب ها

و

آخــرین امیدهای گــره خورده، به اشــارهء سالی نو، ڪه هــمه چیز درست میشود


این چنــد روزِ اخر هم باید اسبِ سال را مـجاب ڪرد ڪه تا مـــنزلگاه راهی نیست


بتاز.ڪه نــو شدن نزدیڪ است!


سیاوش یکی از مظلومترین چهره های شاهنامه است

که وقتی زن پدرش سودابه به او دل بست هرگز به مکر نامادری گرفتار نشد.

تا اینکه این جسارت به گوش پدرش کیکاووس رسیدو شدیدا مورد خشم او گردید.

سیاوش از پدر خواست تا برای اثبات پاکی و بیگناهیش از هفت تونل اتش گذر کند و اگر سالم بیرون امد انرا دلیل بی گناهیش بدانند

این ازمون اتش در اخرین سه شنبه سال انجامید

و او سرفرازانه بیرون امد

به دستور پدر این روز جشن ملی شناخته شد

و ما هم واپسین سه شنبه را به یاد پاکی و انسانیت با پریدن از روی اتش جشن میگیریم

چهارشنبه سوری سنت دیرین ایران باستان ،  بر شما خجسته باد


مردها تشنه روز مرد نیستند


مردها به یک روز قدردانی در سال نیازی ندارند، مرد آفریده شده تا تکیه گاه شود نه متکی باشد، مرد به این حساس نیست که کی و چی کادو می‌گیرد! فلانی برای شوهرش چه خریده؟ جوراب گرفته یا ساعت مچی طلا ؟


همین که تبسم را بر لب زنش ببیند، 

همین که لبخند را بر چهره دخترش ببیند،

همین که سربلندی پسرش را ببیند، 

همین که خواهرش بتواند به او تکیه کند،

همین که مادرش با او درد دل کند،

همین که پدر پیرش جوانی خودش را در او ببیند،

همین ها برای مرد کافیست

همین ها مرد را خوشبخت می‌کند


مرد آمده تا دیگران را خوشبخت کند،

آمده تا شود ستون خانواده، 

آمده بسوزد تا روشنایی بخشد، 

هیچ هدیه ای، هیچ کادویی، هیچ گوهر گرانبهایی هیچ مردی را خوشحال نمیکند مگر آرامش خانوده اش!


مرد مهرورزی بلد نیست، چون مادر نیست! مرد مهروزی اش را به زبان نمی‌آورد، نشان می‌دهد


✅بهترین هدیه برای یک مرد، یک تشکر واضح و شفاف به همراه لبخند و رضایت و  آرامش خانوده‌اش هست‌.


عمرشان دراز و عزتشان افزون باد

روز #مردان سرزمینمون مبارک


-چه بَد عیدی شد این

از صد عزا بدتر، چه بد عیدی

همانکه گفته بودم

بی تو خواهد شد، همان! دیدی؟


مبارکباد می‌گویند و می‌خندم به تلخواری

که باغم گشته بشقابی، بهارم سبزه‌ی عیدی


نهال ریشه سوزم را چه حاصل از بهار، آخر؟


گرفتم سبز شد در باغتان هم سروی و بیدی

گرفتم روز هم نو شد چه خواهد داد این نوروز؟


به من، یا هر زمان فرسود چون من کهنه نومیدی

به روز خویش شب می‌گویم و بدتر که جز با تو

توافق نیست آفاق مرا با هیچ خورشیدی



سیاوش یکی از مظلومترین چهره های شاهنامه است

که وقتی زن پدرش سودابه به او دل بست هرگز به مکر نامادری گرفتار نشد.

تا اینکه این جسارت به گوش پدرش کیکاووس رسیدو شدیدا مورد خشم او گردید.

سیاوش از پدر خواست تا برای اثبات پاکی و بیگناهیش از هفت تونل اتش گذر کند و اگر سالم بیرون امد انرا دلیل بی گناهیش بدانند

این ازمون اتش در اخرین سه شنبه سال انجامید

و او سرفرازانه بیرون امد

به دستور پدر این روز جشن ملی شناخته شد

و ما هم واپسین سه شنبه را به یاد پاکی و انسانیت با پریدن از روی اتش جشن میگیریم

چهارشنبه سوری سنت دیرین ایران باستان ،  بر شما خجسته باد


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها